سلام
خب برای اولینبار اومدم اینجا و قرار نیست ناله کنم.هفته قبل سعی کردم به قول مبینا افسرده نباشم.گرچه آخرای هفته یکم افت کردم که آخر سر دلیل اون افت کردن رو حذف کردم ولی الان بازم انرژی فول شده.هفته رو یه روز شیفت دادم عقب یعنی پنجشنبه شده روز استراحت و هوا کردن و جمعه شده روز شروع هفته.
یه پلن کلی ریختم برای آینده.تا آخر این ترم باید برنامهنویسی رو به حدی برسونم که بتونم به قول دکتر فرهنگ یه محاسبه ساده هم قاطی پروژهام بکنم.گام بعدی پلن کار کردن با فرهنگ تو تابستونه و بعدش تو سال آینده یه پروژه با نیما.گام بعدی دقت در برداشتن درسها و داشتن پلن بی در صورت حذف کردن یکی از درسها.خب از پلنهای درسی بگذریم و برسیم به پلنهای شخصی.گام اول دایورت کردن نظرات و انتقادات توصیهها و سرکوفتهای افرادی که این مسیر مد نظر من رو نرفتن.به شئت میخوام به شاهین گوش کنم و فردا شب احتمالا بلاگش رو شخم بزنم.پلن بعدی حذف همون چیزیه که مبینا بهش گفت موانع(ولی دوستا موانع نیستن چون اگه موانعت باشن دوستت نیستن)سعی کردم بعضی موانع رو حذف کنم و یکیش رو این هفته حذف کردم.گام بعدی این بود که بعضی آهنگها رو گوش ندم و بعضیها رو بیشتر گوش بدم مثلا الان دارم کنسرت لایو آید کویین رو گوش میدم.پلن بعدی حذف اعتیادها در انواع و اقسام هست و حتما در جریانید اعتیاد فقط سیگار و الکل نیست و میتونه خیلی چیزا باشه.گامهای دیگه رو هم بیخیال میشم چون طولانی و حوصلهسربر میشه.
خیلی وقتا منتظریم که یه اتفاقی یا یه نفری تو زندگیمون رخ بده تا بشه نقطه عطفمون و ما رو هل بده سمت قله یا برعکس سمت قعر.این خیلی انتظار بیهوده و حوصلهسربری خواهد بود.میدونی من با اون دست آدمایی هم که میگن همه چیز به خودت بستگی داره هم مخالفم.به نظرم زندگی یه جایی بین این دوتا در جریانه.
به نظرم بعضی وقتا تو زندگی تنها کاری که آدم باید بکنه این هست که سرش رو بندازه پایین و کاری که باید رو بکنه.یه مثالی رو همیشه آقا پژمان میزد برامون.یه بار قبل شروع یه بازی حساس وقتی پنج تای اول نشستیم رو نیمکت بزرگ روی کلیپبورد یا همون صفحه کوچیکه عکس زمین بسکتبال هست و دست مربیاست بزگ نوشت بازیکن و گفت آقایون اسم شما بازیکن هست پس سرتون بندازید پایین و فقط بازیتون رو بکنید و تا وقتی سوت آخر بازی رو داور نزده کاری به تابلو و داور و هر چیز دیگه نداشته باشد فقط بازیتون رو بکنید.بعضی وقتا تو زندگی یادمون میره فقط باید بازیمون رو بکنیم و حالا یا در اثر بیشتر خواستن یا برعکس در اثر کم خواستن قواعد بازی کردن رو یادمون میره.
هفته پیش شنای پروانه رو دیدم.اولین بار بود یه فیلم رو تو جشنواره فجر میدیدم.نمیخوام قصه فیلم رو لو بدم.بعضی وقتا آدم مثل حجت(جواد عزتی)باید تنها جلوی یک شهر و آدماش بجنگه حتی جلوی دوستاش و خانوادهاش ولی باید همیشه یادش باشه که خودش رو باید بیشتر از بقیه دوست داشته باشه و بعدش آدمایی که براش ارزش قائلن.رابطهای که الان با خانواده و دوستام ساختم رو دوست دارم و نمیخوام خرابش کنم.از یجایی به بعد فقط باید حفظ کنی روابط رو نه اینکه بسازیشون.خیلیا اینو قبول ندارن و میگن همچین چیزی یعنی اون رابطه تموم شده ولی من معتقدم از یجای به بعد این نگه داشتنه تازه شیرینی اون ارتباط رو میفهمی حالا هر نوع رابطه که میخواد باشه.
الان فقط مشکل خوابم اذیتم میکنه و نمیدونم چرا.امیدوارم در اثر شلوغی هفتهها اینم حل بشه.
سر میانترم کوانتوم داشتم به طرز جالبی سوال حل میکردم.رو تخت نشسته بودم و لپتاپ رو پا و تخته شاسی در دست داشتم سوال حل میکردم که یهو آهنگ allez allez allez ورژن لیورپولیش پلی شد و شروع کدم خوندنش و حل کردن سوالا.یه جور حال باحالی داشت خوندن اون شعار و آهنگ و حل کردن سوالا و بعضی وقتا اینقدر هیجانزده میشدم که دستامو باز میکردم انگار که تو استادیوم وایسادم و در حالی که چشمام به سای ایکس بود داشتم داد میزدم allez allez allez.این آهنگ شعار رو که همخونی دوستامون هم توشه رو انتهای این پست براتون میزارم.
در آخر باید بگم ما لیورپولیم و همیشه بازخواهیم گشت.
درباره این سایت